گفت‌وگو

ترجمه‌های پویان حسن‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگی» ثبت شده است

فریبا وفی: نوشتن کلیشه‌بردار نیست

فریبا وفی نویسنده‌ی ایرانی متولد تبریز، رمان‌ها و مجموعه داستان‌های متعددی نوشته و منتشر کرده است که به زبان‌های خارجی از جمله انگلیسی، آلمانی، روسی و ایتالیایی هم ترجمه شده‌اند. اولین داستان چاپ‌شده‌ی او «راحت شدی پدر» بود که در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه منتشر شد. او از موفق‌ترین نویسندگان زن ایرانی است و رمان‌های پرفروشی از جمله پرنده‌ی من، رویای تبت و رازی در کوچه‌ها را در کارنامه دارد. اخیراً هم مجموعه داستان بی‌ باد بی پارو از او در نشر چشمه به چاپ رسید. این مصاحبه را سایت قنطره به‌مناسبت ترجمه‌ی رمان «ترلان» به زبان آلمانی انجام داده و من با اجازه‌ی خانم وفی آن‌را برای اولین بار به فارسی برگرداندم. از ایشان بسیار متشکرم.


http://s9.picofile.com/file/8268038468/Vafi.jpg


خانم وفی. قهرمان رمان شما «ترلان»، از یک سو پر از امیدِ روزهای اول پس از انقلاب اسلامی است و از سوی دیگر با وضع مالی سختی روبه‌روست و تصمیم می‌گیرد پاسبان شود. خواننده‌ها نمای نزدیکی از دنیای شگفت‌انگیز و در عین حال پرتناقض دانشجویان نظامی زن می‌بینند. آیا شما خودتان این ماجرا را تجربه کرده‌اید؟
ــ نه، من به‌عنوان نویسنده نمی‌توانم صرفاً به بازگویی تجربیات خودم اکتفا کنم. معمولاً داستان‌هایم را بر اساس آدم‌هایی که زمانی می‌شناخته‌ام می‌نویسم ــ شخصیت‌های اصلی «ترلان» هم از همین دست بودند. با وجود این، داستان‌ها معمولاً نقاط غیرمنتظره‌ای دارند که من پیش‌بینی نکرده‌ام. شخصیت‌ها زندگی خودشان را می‌سازند؛ چیزی که حتی خود من را هم شگفت‌زده می‌کند. فکر می‌کنم در این موضوع، دیدگاه شخصی نویسنده اهمیت دارد. زندگی خود من هم الهام‌بخش است، اما قطعاً خیلی کنترل‌شده و محدود.

شما در زمان انقلاب 1979 خانم بسیار جوانی بودید. از آن زمان تا کنون نقش زنان در جامعه‌ی ایران چه تغییری کرده است؟
ــ هویت زنان ایران در سال‌های اخیر خیلی عوض شده؛ این برای کسانی که با جامعه‌ی ایرانی آشنا هستند روشن است. این تغییر در سطوح گوناگونی رخ داده است: شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین تغییر، افزایش اعتماد‌به‌نفس زنان بوده که همه‌جا حس می‌شود.

سرگذشت خود شما هم یک مثال جذاب است: بعد از پایانِ مدرسه‌تان در جاهای مختلفی کار کردید، بعد خانواده تشکیل دادید، و حالا یکی از موفق‌ترین نویسندگان زن ایران هستید. این در فضای فرهنگی تهران چندان معمول نیست.

ــ خب، مردم تصویری کلیشه‌ای از نویسندگان دارند. خود من هم مدتی طولانی دنبال رسیدن به آن کلیشه‌ی نویسندگی بودم. اما بعداً فهمیدم که نوشتن به خودیِ خود فضایی‌ست که آدم با کلیشه‌ها در آن به جایی نمی‌رسد. نوشتن کلیشه‌بردار‌ نیست.

از کِی نوشتن را شروع کردید؟
ــ من نوشتن را حتی زمانی که نوجوان بودم دوست داشتم. همیشه انشاهایم در مدرسه نمره‌ی خوبی می‌گرفت. روزی شهردار شهرمان به مدرسه آمد و معلم انقلابی‌مان از ما خواست گزارشی از بازدید او بنویسیم. روز بعد پرسید که کسی چیزی نوشته است؟ من دستم را خجالت‌زده بالا بردم ــ در کل کلاس فقط من این‌کار را کرده بودم. بعد رفتم پای تخته و گزارشم را خواندم، و معلم خیلی مرا تشویق کرد. از آن روز تصمیم گرفتم نوشتن را جدی‌تر بگیرم. آن موقع من تازه کتاب‌های صمد بهرنگی و چند رمان روسی را کشف کرده بودم و می‌خواندم. آن‌ها خیلی بر من تأثیر گذاشتند و مرا به نوشتن ترغیب کردند.



تصویری از جلد ترجمه‌ی آلمانی کتاب ترلان (انتشارات Sujet)

فریبا وفی در رمان «ترلان» می‌نویسد «پاسبان شدن بهتر از خیلی چیزها نشدن است»: قهرمان رمان می‌خواهد نویسنده شود، اما شرایط بحرانی مالی‌اش پس از انقلاب اسلامی، باعث می‌شود به‌عنوان دانشجو وارد نیروی پلیس شود.


در «ترلان» یک فعال اجتماعی به‌نام رضا به قهرمان داستان توصیه‌ای راجع به نوشتن داستانش می‌کند. او می‌گوید در آن «احکام کلی درباره‌ی انسانیت» بگنجاند. این بسیار یادآور زبان ایدئولوژیک دهه‌ی 1970 است. آیا آن طرز نوشتن کهنه شده است؟
ــ نه، حرف زدن از انسانیت هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود ــ شاید زبان متحول شود، یا تفکر مردم راجع به نظریات مختلف تغییر کند. روشی که ما برای بیان خودمان انتخاب می‌کنیم عوض می‌شود. نظریات و اصطلاحات از حالتِ شعاری فاصله می‌گیرند و متمرکزتر می‌شوند.

شما در تبریز، شهر آذریِ شمال غرب ایران، به‌دنیا آمدید و مدتی طولانی آن‌جا زندگی کردید. زبان مادری شما ترکیِ آذری‌ست. آیا به آذری هم می‌نویسید؟خمیده
ــ تا به‌حال این کار را نکرده‌ام. همیشه خواسته‌ام آذری بنویسم و امیدوارم روزی این کار را انجام دهم. گاهی اوقات وقتی دارم فارسی می‌نویسم، متوجه می‌شوم که بخشی از آنچه می‌شد در زبان مادری‌ام بیان کرد دارد از انگشتانم سُر می‌خورد. مثل خوابی که وقتی تعریفش می‌کنی، بخشی از آن گم می‌شود... همیشه یک چیزی کم است.

از سبک شما معمولاً به‌عنوان سبک واقع‌گرا یاد می‌شود. شما نه‌تنها روابط پیچیده را دقیق توصیف می‌کنید، بلکه به مشکلات آن رابطه‌ها و دلایل بروز آن‌ها هم خیلی رُک اشاره می‌کنید. آیا وقت زیادی صرف پروراندن زبان ادبی خودتان کرده‌اید؟
ــ نه، واقعاً نه؛ همیشه سعی کرده‌ام به ساده‌ترین شکل ممکن بنویسم. به‌نظرم سبک نویسنده بستگی به نگاهش به زندگی دارد. به خاطر همین است که دیدگاه شخصی نویسنده خیلی اهمیت دارد. نمی‌توان حرفِ نوشته‌شده در رمان را از طرز بیانش جدا کرد. اما من استراتژی خاصی برای طرز نوشتنم ندارم. من همان‌طور می‌نویسم که دنیا، جامعه و آدم‌هایش را می‌بینم. البته زبان نوشته باید با دقت زیاد بازبینی شود، باید دقیق باشد و یک حس را منتقل کند؛ هیچ راه دیگری برای رسیدن به عمق آنچه خلق کرده‌ایم وجود ندارد. داستان‌ها اگر بیان دقیق نداشته باشند، در حد گزارش تخیلی باقی می‌مانند.

شما معمولاً درباره‌ی روابط خانوادگی می‌نویسید. همه جور خانواده در ایران پیدا می‌شود، از خانواده‌ی کاملاً سنتی گرفته تا «ازدواج سفید» ــ زندگی با هم بدون گواهی ازدواج. شما  کدام جنبه‌ی زندگی روزمره را در داستان‌هایتان به تصویر می‌کشید؟
ــ رمان‌های من روی بحران‌های شبکه‌ی اجتماعی خانواده تمرکز دارند، بر ساختارهایی که روابط بین اشخاص را از بین می‌برند، چه این خانواده سنتی باشد و چه مدرن. من سعی می‌کنم ذات‌شان را درک کنم و نقدشان کنم. زنان در جمعی که ما اسمش را خانواده می‌گذاریم، سعی می‌کنند در برابر فشار و خشونتی که معمولاً علیه‌شان وجود دارد مقاومت کنند، تا شاید به‌نوعی به هویتی مستقل دست یابند. این زنان نگاهی فارغ از پیش‌داوری‌ها به نقش‌هایی که برای‌شان تعیین شده می‌اندازند و سعی می‌کنند خودشان نقش خود را انتخاب کنند.


منبع: Qantara

ترجمه‌ی پویان حسن‌آبادی

۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی

آینور دوغان: ایستاده در برابر باد


این روزها، آلبوم مشترکی از کیهان کلهر و آینور دوغان همراه با دو نوازنده‌ی دیگر منتشر شده است. آینور دوغان به زبان‌های ترکی و کردی می‌خواند و ته‌مایه‌ی سیاسیِ ترانه‌هایش به طرز خودآگاهانه‌ای برانگیزاننده است. نوشته‌ی زیر بخشی از یک مصاحبه‌ی آینور دوغان است که در آن درباره‌ی موسیقی، ملیت و مشکلات خود می‌گوید.



تو اهل ایالت تونجلی در قلب نواحی کُردنشین هستی. بزرگ شدنت در روستاهای آناتولی چگونه بود؟

آینور دوغان: در زمان کودکی، بیشتر وقتم را در کوهستان‌های اطراف روستای‌مان می‌گذراندم که نامش دوغان بود. حیوانات، پنیری که در روستا درست می‌کردند، بازی کردن در فضای آزاد ـ این‌ها خاطراتی‌اند که به یاد دارم. بعد با خانواده‌ام به استانبول نقل مکان کردیم؛ وقتی داشتم از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شدم.


رفتن از روستا به شهر چه حسی داشت؟

آینور دوغان: استانبول به‌نظرم فوق‌العاده بزرگ و پرجنب‌وجوش می‌آمد، اما موقعیت‌های جدیدی هم برایم به وجود آورد. در استانبول می‌توانستم خودم را وقف موسیقی کنم، کاری که در زادگاهم ممکن نبود. در زمینه‌ی موسیقی آشناهایی پیدا کردم، کلاس‌های موسیقی رفتم و یاد گرفتم باغلاما بنوازم، اما هنوز هر بار که به روستایم برمی‌گردم، دوباره محلی می‌شوم. رفتار اهالی روستا با من هیچ فرقی نکرده است.


چرا می‌خواستی موزیسین باشی؟

آینور دوغان: در روستای علوی‌مسلکم، من در احاطه‌ی موسیقی بودم. علوی‌ها یک کتاب مقدس اصلی ندارند. به خاطر همین، موسیقی در باورها و سنت ما نقش مهمی دارد. همه‌ی قصه‌ها و دانسته‌های‌مان، نسل‌اندرنسل از طریق موسیقی منتقل شده‌ است. برای ما موسیقی نوعی ارتباط است. موسیقی همه‌جا حضور دارد؛ در تولدمان، در دوران جوانی، در قبرستان. همه‌ی این تأثیراتِ زادگاهم، در ترانه‌هایم به چشم می‌آید. زادگاهم برای من منبع شور و قدرت ا‌ست.


 آیا تو خودت را یک صدای سیاسی می‌دانی؟

آینور دوغان: دیگران دوست دارند به من بگویند «خواننده‌ی سیاسی» اما پیش از آن و مهم‌تر از آن، من خودم را یک موزیسین می‌دانم. مطمئناً هر چه که من می‌خوانم پیامی دارد. «مسیر»، «مبارز» ـ این کلماتِ ترانه‌هایم معانی اجتماعی دارد. حقوق بشر برای من اهمیت دارد. من آدمی نیستم که بخواهد در سکون و سکوت بخواند.


در جولایِ 2010، یکی از کنسرت‌هایت در استانبول توسط جمعیت به هم خورد. این حادثه پس از تعدی نیروهای پ.ک.ک. به چهارده سرباز ترک رخ داد. چه اتفاقی در آن کنسرت افتاد؟

آینور دوغان: ترکیه کشوری جوان است. بعضی چیزها در این کشور تحت کنترل نیستند ـ از جمله درگیری نژادی با کردها. همیشه کسانی هستند که خواننده‌هایی مثل مرا به چشم خطر نگاه می‌کنند. آن‌ها نمی‌خواهند کردها اعتمادبه‌نفس فرهنگی داشته باشند. پنج‌هزار نفر به این کنسرت در استانبول آمدند. وقتی ترانه‌ی دومم را که کردی بود خواندم، تقریباً نیمی از جمعیت شروع کردند به هو کردن. مجبور شدم کنسرت را متوقف کنم. بعد از حادثه، رسانه‌ها گفتند که عوامل برهم‌زدن اجرا فقط چند نفر بودند.


چطور با این وضعیت کنار آمدی؟

آینور دوغان: احساس بدی داشتم. اولین باری بود که چنین چیزی برایم اتفاق می‌افتاد. تا دو ماه داشتم در ذهنم آن ‌را مرور می‌کردم. از کار کنار کشیدم و مدتی به آنچه رخ داده بود فکر کردم. اما بعد یادم افتاد که سیاست چه راه و روشی دارد. افرادی هستند که چنین جوّی را به‌وجود می‌آورند. خیلی از هنرمندان کرد مجبور شدند به همین دلیل مهاجرت کنند. در تور کنسرت‌های آلمانم توانستم دوباره قدرتم را به ‌دست بیاورم.


نظرت راجع‌ به وضعیت موزیسین‌های کرد معاصر چیست؟

آینور دوغان: در 2005، دادگاهی در دیاربکر رأی به ممنوعیت آلبوم من «کِه‌چه کوردان» داد. البته بعدها این رأی پس گرفته شد. هنوز هم موزیسین‌های کرد ترکیه با محدودیت‌های اساسی مواجهند. حقوق اجرا فقط برای موزیسین‌های ترک‌ است. موزیسین‌های کرد حق چندانی ندارند. موزیسین‌های کردی که می‌خواهند آثارشان را در ترکیه بسازند، مجبورند روی پای خودشان بایستند ـ به‌جز یک حالت استثنایی: خواننده‌ی کردی باشید که برای حزب عدالت و توسعه بخواند و در نتیجه، برای دولت تبلیغ ‌کند. در این‌صورت پول خوبی می‌گیرید.


در مورد موسیقی خودت چطور؟

آینور دوغان: موسیقی من الان در رادیو و تلویزیون پخش می‌شود ولی به‌عنوان یک کرد، علیه من تبعیض اعمال می‌شود. طبق قانون، کلیپ‌های کردی باید زیرنویس ترکی داشته باشند. موسیقی من فقط بعد از آن پخش شد که تعهدنامه‌ای را امضا کردم و مسئولیت همه‌ی پیامدهای احتمالی موسیقی‌ام ـ مثلاً آشوب و درگیری ـ را پذیرفتم.

برای کردها برنامه‌ریزی کنسرت‌هایشان کار سختی‌ست. هیچ بودجه‌ای از سوی دولت درکار نیست. تأمین مالی همه‌ی کنسرت‌ها را مؤسسات کردی انجام می‌دهند. معمولاً چند هفته طول می‌کشد تا مجوز رسمی کنسرت بگیری. با وجود این‌که من الآن در ترکیه معروفم، فقط می‌توانم کنسرت‌های معدودی در کشورم داشته باشم. من در اروپا بیشتر از کشورم اجرا دارم.


منبع

ترجمه: پویان حسن‌آبادی

۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی