گفت‌وگو

ترجمه‌های پویان حسن‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات معاصر ایران» ثبت شده است

محمود دولت‌آبادی: ترجیح می‌دهم ننویسم

اگر محمود دولت‌آبادی را بشناسید ــ که قطعاً می‌شناسید ــ می‌دانید که نوشتن با لحن محمود دولت‌آبادی کاری است که تنها از دست خود او برمی‌آید. آنچه انگیزه‌ی من برای ترجمه‌ی این مصاحبه شد، تنها انتقال حرف‌های مهمی بود که او در آن گفته است، از جمله در مورد چگونه نویسنده شدن، چگونه نویسنده‌ی خوبی شدن و چگونه نویسنده‌ای جهانی شدن که امروز در جامعه‌ی ادبی و حتی غیرادبیِ ایران مطرح است.


http://bukharamag.com/wp-content/uploads/2016/07/photo-38.jpg

عکس از محمدعلی نظری


آقای دولت‌آبادی، در جایی گفته‌اید که کلیدر «تلفیقی از سنت ادبی فارسی است با نگاه نویسنده‌ای امروزی متأثر از ادبیات جهان». اگر ممکن است با صحبتی درباره‌ی کارنامه‌ی ادبی‌تان و الهام‌هایی که از ادبیات جهان گرفته‌اید شروع کنید.

محمود دولت‌آبادی: منظورم از «تلفیق» در کلیدر، درآمیختنِ زبان ادبی کلاسیک فارسی، به‌ویژه از قرن سوم تا هفتم هجری [یا نهم تا چهاردهم میلادی] با ادبیات معاصر صد سال اخیر بوده است. همچنین از جنبش غنی ترجمه در ایران که از همه‌ی زبان‌ها به فارسی صورت می‌گیرد چیزهایی آموخته‌ام. به‌هرحال، فکر نمی‌کنم بتوان یک عمر مطالعه‌ی ادبی را که به تأثیراتی انجامیده در کلمات گنجاند. هیچ زمینی نمی‌تواند بارانی را که جذب کرده بیرون بریزد و بگوید آن را از کجا آورده است!


برای مثال، من متوجه «نگرانی شما از تأثیرپذیری» شده‌ام که ردپاهایی نه تنها از بیهقی و فردوسی، بلکه از هومر و مِلویل آشکار می‌کند.

من از این‌که تأثیر پذیرفته باشم «نگران» نمی‌شوم، چون از یک منبع مشخّص الهام نمی‌گیرم ـــ یعنی آن نوع الهام گرفتنِ نگران‌کننده‌ای که روی مرز تقلید باشد در کارم نیست. باید به این توجه داشت که یک نویسنده، آن‌گونه که من فکر می‌کنم، نمی‌تواند بدون خواندنِ گذشته شروع به نوشتن کند. بنابراین، چگونه می‌توان نویسنده بود و از آثار هومر، شکسپیر، بیهقی، ملویل، ناصرخسرو و امثال آنان نخوانده گذشت؟ و به‌طور کلی، چگونه ممکن است یک نفر در حال زندگی کند، با آینده روبه‌رو باشد، و سعی نکند از گذشته درس بگیرد؟


به نظر خودتان این دید جهان‌وطنی را مدیون کسی هستید؟ شما قبلاً اشاره کرده‌اید که آموزش آکادمیک ندیده‌اید و در عوض، تمام عمر مشتاقانه کتاب خوانده‌اید.

من تلاش برای جهان‌گرایی را به خودِ جهان و نگاه ویژه‌ای که به جهان و بشریت دارم مدیونم. هیچ‌گاه با نوع انسان احساس بیگانگی نکرده‌ام؛ آنچه خوانده‌ام و یاد گرفته‌ام همان چیزی است که آن را «رفتار انسانی» می‌نامم. البته این را هم باید اضافه کنم که من شورمندانه کتاب خوانده‌ام و بدون مرشد و راهنما، راهم را با تحقیق و جست‌وجو یافته‌ام.


شما مرتب به سفر می‌روید و جزو معدود ادبای ایرانی هستید که کارهایشان به‌طور گسترده ترجمه شده و مورد استقبال منتقدان قرار گرفته است. آیا همین شما را به خودآگاهی از احساس «جهان‌وطن بودن» ـــ در نوشتن موضوعی محلی برای مخاطب جهانی ـــ رسانده است؟

فکر نمی‌کنم این‌طور باشد؛ کلاً ترجیح می‌دهم ننویسم ولی اگر مجبور به نوشتن باشم، هرگز خودم را درگیر این‌گونه مسائل ناچیز نمی‌کنم. سفرهای خارجی من به جاهایی است که کارهایم آن‌جا ترجمه شده بوده‌اند، نه برعکس. به خاطر ندارم هیچ گاه از هیچ مترجم یا ناشری خواسته باشم که اثری از مرا به هیچ زبانی ترجمه کند. همیشه اول آن‌ها با من رایزنی کرده‌اند، بقیه‌اش هم به توان مالی ناشر بستگی دارد. به‌خاطر دارم کمی بعد از ترجمه و انتشار جای خالی سلوچ، و پیش از چاپ کلیدر به زبان آلمانی (البته فقط جلد اول، با تلاش ارزشمند خانم سیگرید لطفی)، از ناشر پرسیدم آخر چطور کتاب فارسیِ مرا پیدا کرده‌اند. اینترنت آن موقع هنوز این‌قدر گسترده نشده بود.


بگذارید از زاویه‌ای دیگر به موضوع نگاه کنیم. فاصله‌ای که به‌خاطر ابعاد تجاری از سینمای ایران می‌گیرید نیز به همین باور شما برمی‌گردد، چنین جنبه‌های تجاری‌ای می‌تواند ادبیات جهان را هم تحت تأثیر قرار دهد. یک نوشته ممکن است به‌عنوان اثری «بی‌اهمیت» دسته‌بندی شود و اهمیت تاریخی و جهانی‌اش از آن دریغ شود. آن‌گونه که بعضی‌ها می‌گویند، جمهوری ادبیات1 جهان، فضایی کاپیتالیستی و نابرابر و ناهمگون است. آیا هنگام انتشار ترجمه‌های آثارتان درگیر چنین مسائلی شده‌اید؟

تمام عمر تلاش کرده‌ام در وادیِ «جمهوری ادبیات» (چه ترکیب مناسبی است) گم نشوم. به خاطر همین کم پیش می‌آید اخبار را بخوانم! شاید نگاهی به تیترها بیندازم، فقط در صورتی که به هنر و ادبیات مربوط باشند. در مسائل تجاری کاملاً بی‌سوادم؛ اما وقتی اثری ادبی ترجمه می‌شود، برای مخاطب ترجمه شده است و بیشترین دغدغه‌ی ناشران، مسائلِ بازار و سرمایه‌شان است. در نتیجه، وقتی که آخرین نقطه را جلوی آخرین جمله می‌گذارم کار من به‌عنوان نویسنده تمام می‌شود. همین مسئله در ایران هم وجود دارد. به طور کلی ناشران غیرفارسی‌زبان نسبتاً از نتیجه راضی به‌نظر می‌آیند. برای من هم نقدهایی که شنیده‌ام یا کمی‌شان را خوانده‌ام رضایت‌بخش بوده است.


به خاطر دارم زمانی که داشتید کتاب «کلنل» را در لندن معرفی می‌کردید، سخنران اصلی مراسم، شما را (به پیروی از یک منتقد آمریکایی) «تولستوی ایران» خواند. هرچند اشاره کرد که شما با این مقایسه موافق نیستید. می‌شود دلایل‌تان را بگویید؟

همان‌طور که می‌دانید، لئو تولستوی نویسنده‌ای است که من از مقایسه‌ی خود با او واهمه دارم. من آن‌قدر واقع‌بین هستم که حتی تصور چنین مقایسه‌ای را هم نکنم. می‌دانید که، سامرست موآم لیست گلچین‌شده‌اش از ده رمان بزرگ جهان را با تولستوی شروع می‌کند و ماکسیم گورکی او را نیمه‌خدا می‌داند.

نمی‌توانم از تولستوی تصوری جز یک الهه در ادبیات که دو شاهکارِ جنگ و صلح و آنا کارنینا را خلق کرده، داشته باشم. بنابراین باید سپاس‌گزارِ آن منتقد و اشارات مهربانانه‌اش باشم. اما همان‌طور که گفته شد با این مقایسه راحت نیستم؛ این مرا به یاد خصلتی شایع و معمول در ایران می‌اندازد؛ این‌که عادت داریم یک نفر را از طریق ویژگی‌های فردی دیگر بشناسیم.

حتی وقتی جوان بودم، مرا با گورکی هم‌ردیف می‌کردند، که باز هم من از قبولش طفره می‌رفتم. چون باور داشتم و هنوز هم باور دارم که هر انسانی، جهانی در درونِ خود دارد و با چنین مقایسه‌هایی، کسی از هیچ یک از آن دو نفر شناخت درستی پیدا نمی‌کند. برای این کار، بهتر است از جزئیات شروع کنیم تا هنرمند را به‌عنوان یک کل بشناسیم، نه برعکس ـــ البته، کسی چنین وظیفه‌ای ندارد!


در پایان، محمود دولت‌آبادی خود را به‌عنوان یک نویسنده‌ی نه تنها ملی، بلکه جهانی، چگونه ارزیابی می‌کند؟

خوشحالم که جهان، کارِ دولت‌آبادیِ ایرانی را به‌عنوان ادبیات معاصر جهان شناخته است و بالاخره از نگاه سنتی غالب به ادبیات ایران عبور کرده است؛ نگاهی که ادبیات ایران را منحصر می‌دید به نوشته‌های مذهبی پیشااسلامی و ادبیات حماسی پسااسلامی و عصر اشعار موزون و مقفّا، و داستان‌های لذت‌بخش هزارویک شب که ترکیب سه لایه‌ی هندی و اسلامی و ایرانی است. خرسندم که جزیره‌ی زبان و ادبیات انسانی فارسی ظرفیت عبور از چنین مرزهایی را داشته است.



منبع: 16 مارس 2014 | AjamMC

ترجمه‌ی پویان حسن‌آبادی

۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی

فریبا وفی: نوشتن کلیشه‌بردار نیست

فریبا وفی نویسنده‌ی ایرانی متولد تبریز، رمان‌ها و مجموعه داستان‌های متعددی نوشته و منتشر کرده است که به زبان‌های خارجی از جمله انگلیسی، آلمانی، روسی و ایتالیایی هم ترجمه شده‌اند. اولین داستان چاپ‌شده‌ی او «راحت شدی پدر» بود که در سال ۱۳۶۷ در مجله آدینه منتشر شد. او از موفق‌ترین نویسندگان زن ایرانی است و رمان‌های پرفروشی از جمله پرنده‌ی من، رویای تبت و رازی در کوچه‌ها را در کارنامه دارد. اخیراً هم مجموعه داستان بی‌ باد بی پارو از او در نشر چشمه به چاپ رسید. این مصاحبه را سایت قنطره به‌مناسبت ترجمه‌ی رمان «ترلان» به زبان آلمانی انجام داده و من با اجازه‌ی خانم وفی آن‌را برای اولین بار به فارسی برگرداندم. از ایشان بسیار متشکرم.


http://s9.picofile.com/file/8268038468/Vafi.jpg


خانم وفی. قهرمان رمان شما «ترلان»، از یک سو پر از امیدِ روزهای اول پس از انقلاب اسلامی است و از سوی دیگر با وضع مالی سختی روبه‌روست و تصمیم می‌گیرد پاسبان شود. خواننده‌ها نمای نزدیکی از دنیای شگفت‌انگیز و در عین حال پرتناقض دانشجویان نظامی زن می‌بینند. آیا شما خودتان این ماجرا را تجربه کرده‌اید؟
ــ نه، من به‌عنوان نویسنده نمی‌توانم صرفاً به بازگویی تجربیات خودم اکتفا کنم. معمولاً داستان‌هایم را بر اساس آدم‌هایی که زمانی می‌شناخته‌ام می‌نویسم ــ شخصیت‌های اصلی «ترلان» هم از همین دست بودند. با وجود این، داستان‌ها معمولاً نقاط غیرمنتظره‌ای دارند که من پیش‌بینی نکرده‌ام. شخصیت‌ها زندگی خودشان را می‌سازند؛ چیزی که حتی خود من را هم شگفت‌زده می‌کند. فکر می‌کنم در این موضوع، دیدگاه شخصی نویسنده اهمیت دارد. زندگی خود من هم الهام‌بخش است، اما قطعاً خیلی کنترل‌شده و محدود.

شما در زمان انقلاب 1979 خانم بسیار جوانی بودید. از آن زمان تا کنون نقش زنان در جامعه‌ی ایران چه تغییری کرده است؟
ــ هویت زنان ایران در سال‌های اخیر خیلی عوض شده؛ این برای کسانی که با جامعه‌ی ایرانی آشنا هستند روشن است. این تغییر در سطوح گوناگونی رخ داده است: شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین تغییر، افزایش اعتماد‌به‌نفس زنان بوده که همه‌جا حس می‌شود.

سرگذشت خود شما هم یک مثال جذاب است: بعد از پایانِ مدرسه‌تان در جاهای مختلفی کار کردید، بعد خانواده تشکیل دادید، و حالا یکی از موفق‌ترین نویسندگان زن ایران هستید. این در فضای فرهنگی تهران چندان معمول نیست.

ــ خب، مردم تصویری کلیشه‌ای از نویسندگان دارند. خود من هم مدتی طولانی دنبال رسیدن به آن کلیشه‌ی نویسندگی بودم. اما بعداً فهمیدم که نوشتن به خودیِ خود فضایی‌ست که آدم با کلیشه‌ها در آن به جایی نمی‌رسد. نوشتن کلیشه‌بردار‌ نیست.

از کِی نوشتن را شروع کردید؟
ــ من نوشتن را حتی زمانی که نوجوان بودم دوست داشتم. همیشه انشاهایم در مدرسه نمره‌ی خوبی می‌گرفت. روزی شهردار شهرمان به مدرسه آمد و معلم انقلابی‌مان از ما خواست گزارشی از بازدید او بنویسیم. روز بعد پرسید که کسی چیزی نوشته است؟ من دستم را خجالت‌زده بالا بردم ــ در کل کلاس فقط من این‌کار را کرده بودم. بعد رفتم پای تخته و گزارشم را خواندم، و معلم خیلی مرا تشویق کرد. از آن روز تصمیم گرفتم نوشتن را جدی‌تر بگیرم. آن موقع من تازه کتاب‌های صمد بهرنگی و چند رمان روسی را کشف کرده بودم و می‌خواندم. آن‌ها خیلی بر من تأثیر گذاشتند و مرا به نوشتن ترغیب کردند.



تصویری از جلد ترجمه‌ی آلمانی کتاب ترلان (انتشارات Sujet)

فریبا وفی در رمان «ترلان» می‌نویسد «پاسبان شدن بهتر از خیلی چیزها نشدن است»: قهرمان رمان می‌خواهد نویسنده شود، اما شرایط بحرانی مالی‌اش پس از انقلاب اسلامی، باعث می‌شود به‌عنوان دانشجو وارد نیروی پلیس شود.


در «ترلان» یک فعال اجتماعی به‌نام رضا به قهرمان داستان توصیه‌ای راجع به نوشتن داستانش می‌کند. او می‌گوید در آن «احکام کلی درباره‌ی انسانیت» بگنجاند. این بسیار یادآور زبان ایدئولوژیک دهه‌ی 1970 است. آیا آن طرز نوشتن کهنه شده است؟
ــ نه، حرف زدن از انسانیت هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود ــ شاید زبان متحول شود، یا تفکر مردم راجع به نظریات مختلف تغییر کند. روشی که ما برای بیان خودمان انتخاب می‌کنیم عوض می‌شود. نظریات و اصطلاحات از حالتِ شعاری فاصله می‌گیرند و متمرکزتر می‌شوند.

شما در تبریز، شهر آذریِ شمال غرب ایران، به‌دنیا آمدید و مدتی طولانی آن‌جا زندگی کردید. زبان مادری شما ترکیِ آذری‌ست. آیا به آذری هم می‌نویسید؟خمیده
ــ تا به‌حال این کار را نکرده‌ام. همیشه خواسته‌ام آذری بنویسم و امیدوارم روزی این کار را انجام دهم. گاهی اوقات وقتی دارم فارسی می‌نویسم، متوجه می‌شوم که بخشی از آنچه می‌شد در زبان مادری‌ام بیان کرد دارد از انگشتانم سُر می‌خورد. مثل خوابی که وقتی تعریفش می‌کنی، بخشی از آن گم می‌شود... همیشه یک چیزی کم است.

از سبک شما معمولاً به‌عنوان سبک واقع‌گرا یاد می‌شود. شما نه‌تنها روابط پیچیده را دقیق توصیف می‌کنید، بلکه به مشکلات آن رابطه‌ها و دلایل بروز آن‌ها هم خیلی رُک اشاره می‌کنید. آیا وقت زیادی صرف پروراندن زبان ادبی خودتان کرده‌اید؟
ــ نه، واقعاً نه؛ همیشه سعی کرده‌ام به ساده‌ترین شکل ممکن بنویسم. به‌نظرم سبک نویسنده بستگی به نگاهش به زندگی دارد. به خاطر همین است که دیدگاه شخصی نویسنده خیلی اهمیت دارد. نمی‌توان حرفِ نوشته‌شده در رمان را از طرز بیانش جدا کرد. اما من استراتژی خاصی برای طرز نوشتنم ندارم. من همان‌طور می‌نویسم که دنیا، جامعه و آدم‌هایش را می‌بینم. البته زبان نوشته باید با دقت زیاد بازبینی شود، باید دقیق باشد و یک حس را منتقل کند؛ هیچ راه دیگری برای رسیدن به عمق آنچه خلق کرده‌ایم وجود ندارد. داستان‌ها اگر بیان دقیق نداشته باشند، در حد گزارش تخیلی باقی می‌مانند.

شما معمولاً درباره‌ی روابط خانوادگی می‌نویسید. همه جور خانواده در ایران پیدا می‌شود، از خانواده‌ی کاملاً سنتی گرفته تا «ازدواج سفید» ــ زندگی با هم بدون گواهی ازدواج. شما  کدام جنبه‌ی زندگی روزمره را در داستان‌هایتان به تصویر می‌کشید؟
ــ رمان‌های من روی بحران‌های شبکه‌ی اجتماعی خانواده تمرکز دارند، بر ساختارهایی که روابط بین اشخاص را از بین می‌برند، چه این خانواده سنتی باشد و چه مدرن. من سعی می‌کنم ذات‌شان را درک کنم و نقدشان کنم. زنان در جمعی که ما اسمش را خانواده می‌گذاریم، سعی می‌کنند در برابر فشار و خشونتی که معمولاً علیه‌شان وجود دارد مقاومت کنند، تا شاید به‌نوعی به هویتی مستقل دست یابند. این زنان نگاهی فارغ از پیش‌داوری‌ها به نقش‌هایی که برای‌شان تعیین شده می‌اندازند و سعی می‌کنند خودشان نقش خود را انتخاب کنند.


منبع: Qantara

ترجمه‌ی پویان حسن‌آبادی

۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی