گفت‌وگو

ترجمه‌های پویان حسن‌آبادی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

یوناس یوناسُن: باید یکی دو بار در زندگی از پنجره بیرون پرید

یوناس یوناسن در ایران هم مانند تمام دنیا نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای است. مشهورترین کتاب او «مرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد» نام دارد که در ایران با ترجمه‌ی فرزانه طاهری و با عنوان «پیرمرد صدساله‌ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» منتشر شده است. متن زیر بخشی از گفتگوی گاردین با اوست.


https://i.guim.co.uk/img/media/f1f7cf5fe79bda7ec0d75732e0d3a7d40d00d606/174_363_4079_2448/master/4079.jpg?w=620&q=55&auto=format&usm=12&fit=max&s=817690e930421c9443f9ebed6d887354


رمان‌های شما شخصیت‌های اصلی عجیب‌وغریبی دارند که درگیر اتفاقات غیرعادی می‌شوند. چطور آن‌ها را می‌سازید؟

شخصیت‌ها را از دنیای واقعی جمع می‌کنم: درباره‌شان می‌خوانم، آدم‌های واقعی را در تلویزیون می‌بینم، ملاقات‌شان می‌کنم و در ذهنم نگه‌شان می‌دارم. بعد در ذهنم به کتاب‌خانه می‌روم و آدم‌ها را انتخاب می‌کنم و بُرشان می‌زنم. برای این کتاب می‌توانستم یک مربی رانندگی بردارم که رانندگی بلد نیست، یا اقتصاددانی که شمردن بلد نیست. به‌جای این‌ها کشیشی را انتخاب کردم که به خدا اعتقاد ندارد.


کتاب‌های شما معمولاً داستان‌هایی مسخره، خنده‌دار و مثبت تلقی می‌شوند؛ آیا کاستن از حالت ادبی است که باعث خنده‌ی خواننده‌ها می‌شود؟

بله. تعجب می‌کنم که از ادبیاتِ درجه‌یک انتظار دارند بامزه یا مثبت نباشد. من مشکلی در جمع این دو نمی‌بینم. اگر در نگاه‌مان به بشریت برقی نباشد، فکر نمی‌کنم زنده بمانیم.


رمان اول‌تان، مرد صدساله‌ای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد، در 45 کشور چاپ شده و بیش از ده میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. فکر می‌کنید دلیل موفقیتش چه بوده است؟

نمی‌توان با یک توضیح توجیهش کرد. من آن را برای شش انتشارات بزرگ سوئد فرستادم. پنج‌تای اول گفتند ممنون اما نه، ممنون. فقط ششمی جواب مثبت داد. فکر می‌کنم هم توانایی تأثیر دارد و هم شانس. می‌توان گفت کتابم هم دست خیلی‌کتاب‌خوان‌هاست و هم کتاب‌نخوان‌ها. بخش عمده‌ای از ادبیات، رواج‌دهنده‌ی ناامیدی و بدبختی و تراژدی است. فکر می‌کنم علت موفقیت من این است که امید را رواج می‌دهم.


فکر می‌کنید چه چیزی در مرد صدساله باعث شد خوانندگان این‌قدر با آن ارتباط برقرار کنند؟

فکر می‌کنم باید یکی دو بار در زندگی از پنجره بیرون پرید. کسانی از مرگ می‌ترسند که به اندازه‌ی کافی زندگی نکرده‌اند. در کتاب‌های من می‌توانید در خیال‌تان از پنجره بیرون بپرید.


قبلاً گفته‌اید که 47 سال طول کشید تا مرد صدساله را بنویسید. بالاخره چه چیزی باعث شد تمامش کنید؟

من یک شرکت رسانه‌ای با 107 کارمند داشتم و آن‌قدر احمق بودم که فکر می‌کردم مسئولیت تمامش گردن من است، حتی تمام دستگاه‌های کپی شرکت و همه چیز. به شدت خسته شده بودم. بریدم. پس شرکت را فروختم و به مرز ایتالیا-سوئیس نقل مکان کردم. دیدم هیچ هویتی ندارم. فقط گذشته داشتم. حالا یک هویت می‌خواستم و سال‌ها بود که 130 صفحه از مرد صدساله را ذخیره کرده بودم.


پس داستان‌درمانی کردید؟

می‌شود گفت هرقدر نگرانی‌های آلن کارلسون (شخصیت اصلی مرد صدساله) درباره‌ی همه چیز کم می‌شد، من نگران‌تر می‌شدم. من دوست ندارم مثل او باشم. او چیزی از سیاست سرش نمی‌شود اما هنوز هر وقت نگران می‌شوم روی شانه‌ام نشسته است و به من می‌گوید «آرام باش». او درمانگر من است.


منبع: گاردین

ترجمه‌ی پویان حسن‌آبادی

۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۰۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی

پی. جی. اورورک: دیدی گفتم؟

پی. جِی. اورورک، یک طنزپرداز سیاسی آمریکایی است. او بیش از چهل سال است که طنز سیاسی می‌نویسد و چند کتاب پرفروش و موفق داشته، از جمله پارلمان فواحش و تعطیلات در جهنم.

او در پدیده‌هایی همچون ظهور گروه‌های تندروی اسلامی، اقتدار پوتین در روسیه، رشد ترامپ در سیاست آمریکا، تصمیم بریتانیا برای ترک اتحادیه‌ی اروپا و حتی سیاست توسعه‌ی طبقه‌ی متوسط در چین، رگه‌های مشترکی از پوپولیسم می‌بیند.
متن زیر، قسمتی از مصاحبه‌ی سایت بیزنس‌اینسایدر با اوست که در آن راجع‌به افراطی‌گری اسلامی و مبارزه با آن صحبت کرده است.



http://edge.alluremedia.com.au/uploads/businessinsider/2016/07/PJ-ORourke-TBI-Interview-illustration.jpg


ما همیشه شاهد رادیکالیزه شدن جوانان ناراضی در جهان بوده‌ایم. حالا آن‌ها می‌توانند خود را در ردای اسلام رادیکال پنهان کنند.

به‌نظرم چیزی که ما شاهدش هستیم یک بیماری روانی‌ست، که با برند عرضه می‌شود. همیشه آدم‌های منزوی عصبی‌ای وجود داشته‌اند که اسلحه دست بگیرند و عاشق آدم کشتن باشند. اما امروز این آدم‌ها برند دارند، خصوصاً زمانی که در دسته‌بندی‌های آماری مدّ نظر ما بگنجند. آن‌ها سردسته دارند. آن دو بچه‌ی خطرناک دبیرستان کلمباین را یادتان هست؟ تصور کنید چه می‌شد اگر آن‌ها یک گروه مشوّق بزرگسال با مدیریت و منابع مالی قوی داشتند.


مثل سن برناردینو. در نیس هم همین اتفاق افتاد؛ یک حمله‌ی مهیب با کامیون توسط مردی که هفته‌ها برای این کار برنامه‌ریزی کرده بود. هیچ راهی وجود دارد که دستگاه‌های سیاسی جلوی رادیکال‌پرورهایی که هم در دنیای واقعی و هم در فضای مجازی فعالیت می‌کنند، بایستند؟

به احتمال زیاد راه چندان مؤثری وجود ندارد. این موضوع جدیدی نیست. صد سال پیش، یا کمی قبل‌تر، ما مدتی همین مسئله را با آنارشیست‌ها داشتیم. هسته‌های آنارشیستی وجود داشتند، که معمولاً شامل یک آدم دیوانه بودند. آن‌ها با وسیله‌ی تازه و غیرقابل‌کنترل «چاپ و نشر» افراد را رادیکال می‌کردند، چیزهایی مثل اعلامیه و کتاب و امثالهم. باورکردنی نیست که چه تعداد قتل و حملات تروریستی اتفاق افتاد. رئیس‌جمهور مک‌کینلی را یک آنارشیست ترور کرد. چند آدم قدرتمند مهم در اروپا کشته شدند، مشهورترین‌شان هم ترور فرانتس فردیناند در سال 1914 در سارایوو بود که در نهایت باعث جنگ جهانی اول شد. آن ماجرا سرانجامِ خوشی نداشت. خودتان می‌توانید تصور کنید که آن روزها مأموران پلیسِ کشورهایی مثل آلمان، فرانسه و در این مورد به‌خصوص بریتانیا، با تمام توان به دنبال آن‌ها بودند، و مطمئناً چندان خوش‌رفتارهم نبودند ـ خصوصاً که حقوق بشر هنوز اختراع نشده بود. به‌نظر می‌آید آن غائله خودبه‌خود ختم شد. نمی‌توان گفت کسی آن‌ها را شکست داد ــ فقط آنارشیست‌های بی‌خطر بودند که حریف آنارشیست‌ها شدند. البته خود آن‌ها هم بعداً به‌دست کمونیست‌ها کشته شدند، همان کسانی که در اسپانیا همراه آن‌ها دارودسته‌ی آدم‌خوب‌ها را تشکیل داده بودند.
به‌هرحال، من راه‌حل خیلی مؤثری برای مقابله با این مسئله به فکرم نمی‌رسد. ریشه‌کن کردنش خیلی خوب است؛ این‌طوری دیگر نمی‌تواند پیشروی کند. اما با خودم می‌گویم شاید دوره‌ی این‌جور کارهای هماهنگ گذشته است...

...بله، خصوصاً با توجه به اتفاقاتی که دارد می‌افتد، مثلاً این‌که داعش در خیلی از مناطق عراق در حال فرار است.

بله، همین‌طور است؛ البته این فقط آن‌ها را عقده‌ای‌تر و خطرناک‌تر می‌کند. اما، شرایط روسیه، ترکیه و خود عراق، کار را خیلی سخت می‌کند. ممکن است کسی بگوید ایده‌آل این بود که نیروهای ناتو دور هم جمع شوند و آن‌جا را اشغال کنند و اداره‌اش کنند. من عرضه‌ی چنین کاری را در دولت‌های فعلی نمی‌بینم. اصلاً آیا بودجه‌اش را دارند؟ و البته این هم هست که این کار باعث آشوب و هرج‌ومرج می‌شود، همان‌طور که به عراق حمله کردیم، و پیامدهای ناخواسته‌اش هم یادمان هست.

...

گاهی اوقات فکر می‌کنم یک روزنامه‌نگار، به‌خصوص طنزپرداز، حتماً چنین حسی دارد: خدایا من خیلی خوشحالم که نباید در مورد این مسائل تصمیم بگیرم. خیلی خوشحالم که می‌توانم بیرون گود بنشینم و بگویم لنگش کن.

و لابد به همه بگویید در دنیا چه خبر است.

و چند وقت بعد بگویم «دیدی گفتم؟»


منبع: Business Insider Australia

ترجمه‌ی پویان حسن آبادی

۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
پویان حسن آبادی