خاویر ماریاس تاکنون چهارده رمان، سه مجموعه‌داستان، و بیست کتاب از مقالات برگزیده‌اش منتشر کرده است که بعضی از آن‌ها به فارسی ترجمه شده‌اند، از جمله قلبی به این سپیدی و مرد است و احساسش. این گفت‌وگو درباره‌ی کتاب تازه‌ی اوست: آن‌گاه بدی آغاز می‌شود. آنچه اینجا می‌خوانید بخشی از مصاحبه است که حاوی نکات جالبی درباره‌ی نویسندگی است.


http://s8.picofile.com/file/8273536326/1351181105_158801_1351186084_noticia_fotograma.jpg


اسم کتاب‌های شما معمولاً از آثار شکسپیر گرفته شده است ـــ مثلاً در کتاب آخرتان از این دیالوگِ هملت: «آن‌گاه بدی آغاز می‌شود و بدتر پشتِ آن وامی‌ماند»1. چرا شکسپیر، و چرا این عبارت خاص به‌نظرتان برای این کتاب مناسب بود؟

بیشتر نویسندگان از دوباره‌خوانیِ آثار شکسپیر و دیگر گذشتگانِ بزرگ خودداری می‌کنند. ممکن است افسرده و دلسردتان کنند، باعث شوند به این فکر کنید که «دیگر برای چه باید نوشت؟» اما بامزه است که شکسپیر برای من سازنده است. اکثر اوقات خیلی رازآلود است، به چیزهای زیادی اشاره‌هایی کرده اما کامل آن‌ها را نکاویده است. کلماتِ او معمولاً، همان‌طور که همه می‌دانیم، برای عنوان خیلی مناسب‌اند ـــ هزاران عنوان هستند که از او برگرفته شده‌اند، آن‌قدر زیاد که بعضی اوقات حتی متوجه این قضیه نمی‌شویم. آن‌گاه بدی آغاز می‌شود به چند چیز اشاره دارد: اولی وضعیتی است که ما در اسپانیا پس از مدتی طولانی دیکتاتوری داریم. بد بود که از «عدالت» دست کشیدیم، اما در عوض بدتر پشت آن واماند ـــ یعنی دیکتاتوریِ فرانکو و احتمال یک جنگ داخلیِ تازه. اما این تیتر در اصل به شخصیت‌های رمان هم اشاره می‌کند. یکی از درون‌مایه‌های رمان این است که با گذشته چه‌کار کنیم. آیا اصلاً باید آن‌را به خاطر سپرد، یا باید یک جایی آن را رها کرد و به راه ادامه داد؟ جواب قطعی‌ای برای این سؤال ندارم، و در واقع خیلی هم نگران این موضوع نیستم.


اجازه بدهید درباره‌ی نام‌ها سؤال کنم. یک منتقد هنگام انتشارِ «آن‌گاه بدی آغاز می‌شود» در بریتانیا، اشاره کرده بود که نام خانوادگی‌ای که شما برای خوان انتخاب کرده‌اید، «دِ وِره»2، ممکن است عمداً برای در بر داشتن «پژواکی زبان‌شناسانه از راستی و حقیقت» انتخاب شده باشد. وقتی این اسم را سبک‌سنگین کردم، برایم تداعی‌گر آریستوکراسی و برتریِ انگلیسی بود، تداعی‌گرِ شکسپیر و هری دِ وره بازیگر فیلم‌های صامت. کنجکاوم بدانم پروسه‌ی نام‌گذاریِ شخصیت‌ها چقدر برای‌تان اهمیت دارد، و همچنین کنجکاوم بدانم چرا اسم‌هایی خاص مثل لوئیزا را در داستان‌های مختلف‌تان روی آدم‌های مختلف گذاشته‌اید.

اسم‌های خیلی کمی هستند که با آن‌ها احساس راحتی می‌کنم ـــ بعضی‌شان خیلی رایج و بعضی خیلی ادبی؛ لوئیزا یکی از آن‌هاست و من با دوباره و دوباره استفاده کردنش برای شخصیت‌های مختلف در رمان‌های مختلف مشکلی ندارم. همین‌طور مارتا، بِرتا، خوان، میگِل، ادواردو... در مورد نام‌های خانوادگی‌ای هم معمولاً از نام‌هایی استفاده کرده‌ام که در خانواده‌مان داشته‌ایم، مثل کوستاردو3، یا رویبِریز دِ تورِس4، یا رُوی5. به‌نظرم خوبند و من هم با آن‌ها راحتم چون برایم آشنا هستند.
در رمان جدیدم توضیح داده‌ام که نام خانوادگی او در اصل وِرا بوده، که در اسپانیا رایج‌تر است و بعضی از اجداد خوان «دِ» را به اولش اضافه کرده‌اند و «آ»ی آخرش را به «ـِه» تغییر داده‌اند که به‌نظر کمیاب‌تر بیاید. آدم‌های متظاهری بوده‌اند، می‌دانید که... البته، این به من اجازه می‌دهد که با نامِ ادوارد دِ وِره بازی کنم، کسی که از نظر بعضی ادیبان ویلیام شکسپیرِ «واقعی» بوده است. در واقع خوانندگان تمایل دارند فراموش کنند که راوی اول‌شخص به‌اندازه‌ی هر شخصیت دیگری تخیلی است. او فقط افتخار تعریف کردن داستان به شکلی که خودش دوست دارد نصیبش شده، و البته ممکن است دروغ بگوید، واقعیت‌ها یا احساسات را پنهان کند، راجع به انگیزه‌ها و خواسته‌هایش راست نگوید. هر چیزی که راوی اول‌شخص می‌گوید قابل اعتماد نیست.


فکر می‌کنید کارتان به‌عنوان مترجم ادبیات، روی نوشته‌های داستانیِ خودتان تأثیر گذاشته است؟

قطعاً. نه‌تنها از نویسندگانی که آثارشان را ترجمه کرده‌ام یا لااقل از بعضی‌شان، خصوصاً استرن، کنراد، سر توماس براون، استیونسون، فاکنر و ناباکوف، چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام، بلکه ترجمه کردن مسیرِ نوشتن خودم را هم مشخص کرده است. در ترجمه، چیزی دارید که هرگز نباید مغلوب شود: متنِ اصلی. همیشه آن‌جاست و منتظر شماست که بازنویسی‌اش کنید، با کلمات خودتان. حالا وقتی می‌نویسم، یک پیش‌نویس اولیه از یک صفحه دارم که تا حدودی نقش «متن اصلی» را ایفا می‌کند. آن‌وقت تصحیحش می‌کنم، اصلاحش می‌کنم و کم‌وزیادش می‌کنم. این‌طوری یک نقطه‌ی شروع دارم. این برایم بسیار مفید است.


آیا دلایل‌تان برای نوشتن در طول این سال‌ها تغییر کرده است؟

فکر می‌کنم این‌طور باشد. الان گاهی فکر می‌کنم باید بروم شروع به نوشتن کنم؛ اگر این کار را نکنم چه کنم؟ دلیل خیلی قوی‌ای نیست، می‌دانم. اما یک چیز در طول این سال‌ها عوض نشده است: وقتی رمان می‌نویسم، از هر شرایط دیگری که در آن قرار داشته‌ام «بهتر» فکر می‌کنم، یا حداقل با دقت بیشتر. این چیزی است که دوست ندارم کنار بگذارم یا از دست بدهم، چون خیلی برایم عزیز است.


منبع: 1 نوامبر 2016 | LitHub

ترجمه‌ی پویان حسن‌آبادی




1. Thus bad begins and worse remains behind
2. De Vere
3. Custardoy
4. Ruibérriz de Torres
5. Roy